ميخوام از اين به بعد به جايه اينكه تولدومو جشن بگيرم سالگرد هاي تنهاييمو واسه خودم جشن بگيرم حالا شبو مهمون داريم واسه تولدم نميدونم ميخوام شمعو واسه تنهاييم فوت كنم يا واسه تولدم به هر حال شايد سرنوشت ما هم همين بوده امروز من مادر شدم يه كلمه ي تنهايي ازم متولد شد و من مادر شدم ، مادر واژه ای است که غریبی می کند با جوهر و سفیدی کاغذ ، دلشون به ضربه ی انگشت های من روی کیبورد سیاهم خوش بود تا با هر ضربه از ذهن من متولد بشن . نميدونم چي ميگم فقط حس ميكنم كه دستام رو كيبورد دارن اينورو اون ور ميشن خيلي حسه بدي دارم سال ديگه تو همين روز شما ها هم بيايين اينجا تا باهم تنهايييمو جشن بگيريم . حالم اصلا خوب نيس اخرين پستيه كه دارم تو اين وبلاگ تايپ ميكنم شايد ساله ديگه باز تو همين روز يه سري به نت و اين وبلاگم بزنم البته اگه عمري باقي مونده باشه خوب ديگه باي الان مهمونا ميان .
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
سلام من مينا هستم يه نوجوني هم سن و سالايه شما من اين وبلاگو ساختم تا هر چي تو اين دله تنهامه اينجا بنويسم اميدوارم از نوشته هام خوشتون بياد خيلي دوستت دارم بوس باي ناناس. اينم ايديمه minahsb721@yahoo.com
Archivesخرداد 1391ارديبهشت 1391 فروردين 1391 Authorsfarhad Links
شعرهای عاشقونه
حمل ماینر از چین به ایران |